فرخی یزدی:
زین محبس تنگ در گشودم رفتم
زنجیر ستم پاره نمودم رفتم
بی چیز و گرسنه و تهی دست و فقیر
زانسان که نخست آمده بودم رفتم
***
وصال شیرازی:
فریب زال جهان را مخور که همچو عروس
به هر صباح در آید به عقد شوهر دیگر
***
مهستی گنجوی:
یک دست به مصحفیم و یک دست به جام
گه نزد حلالیم و گهی نزد حرام
ماییم در این گنبد نا پخته و خام
نه کافر مطلق نه مسلمان تمام
***
امیر خسرو دهلوی:
گفتی که یار دیگر جا کرده در دل تو
تو جای می گذاری از بهر یار دیگر
***
فرخی یزدی:
عشق بازی را چه خوش فرهاد شیرین کرد و رفت
جان شیرین را فدای جان شیرین کرد و رفت
یادگاری در جهان از تیشه بهر خود گذاشت
بیستون را گر ز خون خویش رنگین کرد و رفت
***
سعدی:
در توانایی توان هر مشکلی را حل نمود
لیک هر آسان به وقت ناتوانی مشکل است
***
امیر خسرو دهلوی:
هردو عالم قیمت خود کرده ای ؟ نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
***
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : پنج شنبه 24 فروردين 1391
| 22:33 | نویسنده : خداداد |